باج گیرنده. عشار. ساعی. (دستوراللغه) : باج ستان ملوک تاج ده انبیا کز در او یافت عقل خط امان از عقاب. خاقانی. واو بخوبی ز روم باج ستان بنکوئی ز چین خراج ستان. نظامی
باج گیرنده. عشار. ساعی. (دستوراللغه) : باج ستان ملوک تاج ده انبیا کز در او یافت عقل خط امان از عقاب. خاقانی. واو بخوبی ز روم باج ستان بنکوئی ز چین خراج ستان. نظامی
هلاک کننده، کشنده، برای مثال اوست در بزم ورزم یافته نام / جان ده و جان ستان به تیغ و به جام (نظامی۴ - ۵۴۸)، کنایه از فرشته ای که جان آدمی زادگان را می گیرد، عزرائیل، برای مثال اندر عجبم ز جان ستان کز چو تویی / جان بستد و از جمال تو شرم نداشت (رودکی - ۵۱۴)
هلاک کننده، کُشنده، برای مِثال اوست در بزم ورزم یافته نام / جان ده و جان ستان به تیغ و به جام (نظامی۴ - ۵۴۸)، کنایه از فرشته ای که جان آدمی زادگان را می گیرد، عزرائیل، برای مِثال اندر عجبم ز جان ستان کز چو تویی / جان بستد و از جمال تو شرم نداشت (رودکی - ۵۱۴)
از سانسکریت وایوپرانا پران بمعنی ’اول القدیم’ است، و هندوان به هیجده پران قایل بودند و اکثر آنها به اسماء حیوان و انسان و فرشتگان مسمی بودند، یکی از آنها باج پران است بمعنی ریح (باد). رجوع به تحقیق ماللهند صص 62-63 و فهرست همان کتاب شود
از سانسکریت وایوپرانا پران بمعنی ’اول القدیم’ است، و هندوان به هیجده پران قایل بودند و اکثر آنها به اسماء حیوان و انسان و فرشتگان مسمی بودند، یکی از آنها باج پران است بمعنی ریح (باد). رجوع به تحقیق ماللهند صص 62-63 و فهرست همان کتاب شود
مال ستاننده. آنکه مال از دیگران گیرد. زر و سیم گیرنده از دیگران. خراج ستان. ضبط کننده دارایی و خواستۀ کسان: مر حاشیۀ شاه جهان را و حشم را هم مال دهنده ست و هم مال ستان است. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی چ 1 ص 9)
مال ستاننده. آنکه مال از دیگران گیرد. زر و سیم گیرنده از دیگران. خراج ستان. ضبط کننده دارایی و خواستۀ کسان: مر حاشیۀ شاه جهان را و حشم را هم مال دهنده ست و هم مال ستان است. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی چ 1 ص 9)
ده کوچکی است از دهستان گوده بخش بستک شهرستان لار که در 49 هزارگزی شمال خاوری بستک و دماغۀ خاوری کوه سیاه واقع است و20 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
ده کوچکی است از دهستان گوده بخش بستک شهرستان لار که در 49 هزارگزی شمال خاوری بستک و دماغۀ خاوری کوه سیاه واقع است و20 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
کلمه ای است که فرهنگستان آن را برای نام طایفه ای از پستانداران پرنده (خفاش) برگزیده است. رجوع به واژه های نو فرهنگستان شود، کبر و عجب و امثال آن نشان دادن. (یادداشت مؤلف) ، قد کشیدن. (آنندراج). بالا کردن. بالیدن. نمو کردن. گوالیدن خواه در آدمی یا نبات و درختان: در دل من درد را نشو و نمای دیگر است زنگ بر آئینه ام چون سرو بالا میکشد. صائب (از آنندراج). می کند در سایه افکندن کنون استادگی سروبالایی که از آغوش من بالا کشید. صائب (از آنندراج). ، بالا کشیدن مالی، بکنایه حیف و میل کردن و خوردن آن. پول و ثروتی را تصاحب کردن و بصاحب آن بازنگرداندن. قرض و امثال آن را نپرداختن. متصرف و مالک شدن مالی که بدو سپرده باشند. به حیله متصرف شدن مال دیگری را. بردن صاحب جمعی مقداری از مال را برای خود به باطل. انکار کردن طلب و قرض کسی را. از مال امانی مبلغی را غاصبانه تملک کردن
کلمه ای است که فرهنگستان آن را برای نام طایفه ای از پستانداران پرنده (خفاش) برگزیده است. رجوع به واژه های نو فرهنگستان شود، کبر و عجب و امثال آن نشان دادن. (یادداشت مؤلف) ، قد کشیدن. (آنندراج). بالا کردن. بالیدن. نمو کردن. گوالیدن خواه در آدمی یا نبات و درختان: در دل من درد را نشو و نمای دیگر است زنگ بر آئینه ام چون سرو بالا میکشد. صائب (از آنندراج). می کند در سایه افکندن کنون استادگی سروبالایی که از آغوش من بالا کشید. صائب (از آنندراج). ، بالا کشیدن ِ مالی، بکنایه حیف و میل کردن و خوردن آن. پول و ثروتی را تصاحب کردن و بصاحب آن بازنگرداندن. قرض و امثال آن را نپرداختن. متصرف و مالک شدن مالی که بدو سپرده باشند. به حیله متصرف شدن مال دیگری را. بردن صاحب جمعی مقداری از مال را برای خود به باطل. انکار کردن طلب و قرض کسی را. از مال امانی مبلغی را غاصبانه تملک کردن
گیرندۀ تاج از شاهان. سلب کننده تاج و تخت، پادشاه پیروز. شاه فاتح. غالب ، شاهنشاه. پادشاه بزرگ: خسرو اقلیم بخش، تاج ستان ملوک رستم خورشیدرخش، مالک جان ملوک. خاقانی. اقلیم بخش و تاج ستان ملوک عصر شاهی که عید عصر ملوک است مخبرش. خاقانی. گرچه به شمشیر صلابت پذیر تاج ستان آمدی و تخت گیر. نظامی
گیرندۀ تاج از شاهان. سلب کننده تاج و تخت، پادشاه پیروز. شاه فاتح. غالب ، شاهنشاه. پادشاه بزرگ: خسرو اقلیم بخش، تاج ستان ملوک رستم خورشیدرخش، مالک جان ملوک. خاقانی. اقلیم بخش و تاج ستان ملوک عصر شاهی که عید عصر ملوک است مخبرش. خاقانی. گرچه به شمشیر صلابت پذیر تاج ستان آمدی و تخت گیر. نظامی
گرفتن باج. باج ستدن: شاه بی شهر چون ستاند باج شهر بی ده زبون شود ز خراج. اوحدی. ... تاج بخش خسروان روی زمین، باج ستان سلطان روم و خاقان چین (شاه اسماعیل صفوی) . (حبیب السیر چ قدیم طهران ج 3 جزو 4 ص 322)
گرفتن باج. باج ستدن: شاه بی شهر چون ستاند باج شهر بی ده زبون شود ز خراج. اوحدی. ... تاج بخش خسروان روی زمین، باج ستان سلطان روم و خاقان چین (شاه اسماعیل صفوی) . (حبیب السیر چ قدیم طهران ج 3 جزو 4 ص 322)
راسته ای از پستانداران که بین تنه و دستهایشان بوسیله غشای نازکی از پوست بدنشان پیوند شده و بکمک آن با حرکت دستها در هوا پرواز میکنند و حشرات را شکار مینمایند. سر دسته این جانوران خفاش است. این راسته را بنام سر دسته شان راسته خفاشان نیز نامند
راسته ای از پستانداران که بین تنه و دستهایشان بوسیله غشای نازکی از پوست بدنشان پیوند شده و بکمک آن با حرکت دستها در هوا پرواز میکنند و حشرات را شکار مینمایند. سر دسته این جانوران خفاش است. این راسته را بنام سر دسته شان راسته خفاشان نیز نامند
جایی که در آن مشغول کار شوند محل کار، (به پنجم که دیدی یکی شارسان بدو اندرون ساخته کارسان. . .)، حکایت سر گذشت شرح حال: (هزار اسب را از آن (از نامه گشتاسب) خشم آمد و نامه کرد بگشتاسب در جواب او و اندر ان پیغامها داد سخت تر از آنکه او نوشته بود و آنگاه کار ستان ایشان بجایی رسید که هر دو لشکر بکشیدند. ) (تاریخ بلعمی) یا کاری کرد کار ستان. بسیار داد و فریاد و تغیر کرد، نوعی ظرف چوبین یا گلین شبیه بصندوق که در آن نان و حلوا و جز آن گذارند
جایی که در آن مشغول کار شوند محل کار، (به پنجم که دیدی یکی شارسان بدو اندرون ساخته کارسان. . .)، حکایت سر گذشت شرح حال: (هزار اسب را از آن (از نامه گشتاسب) خشم آمد و نامه کرد بگشتاسب در جواب او و اندر ان پیغامها داد سخت تر از آنکه او نوشته بود و آنگاه کار ستان ایشان بجایی رسید که هر دو لشکر بکشیدند. ) (تاریخ بلعمی) یا کاری کرد کار ستان. بسیار داد و فریاد و تغیر کرد، نوعی ظرف چوبین یا گلین شبیه بصندوق که در آن نان و حلوا و جز آن گذارند